English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
read head U نوک خواندن
read head U نوک خواننده
read head U هد خواندن راس خواندن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
read write head U نوک خواندن و نوشتن
read/write head U نوک خواندن / نوشتن
read/write head U هدخواندن- نوشتن
Other Matches
Read out the letter. Read the letter aloud. U نامه را بلند بخوان
head to head polymer U بسپار سر به سر
well-read U با اطلاع
to read over something U چیزی را از اول تا آخر خواندن
to read over something U چیزی را کاملا خواندن
to read through something U چیزی را کاملا خواندن
to read out U بلند خواندن
to read through something U چیزی را از اول تا آخر خواندن
Read me right ... U من را درست درک بکن ...
well-read U اهل مطالعه و تحقیق
to read off U از روی چیزی خواندن بلندخواندن
read out U بازخوانی
read only U فقط خواندنی
read only U تنها خواندنی
read in U ارسالی داده از منبع خارجی به کامپیوتر اصلی
well read U با اطلاع
to read too much into U تفسیر ناموجه کردن
well read U اهل مطالعه و تحقیق
read U استنباط کردن
read U خواندن
read U بازخواندن
read U بیت مشخصات فایل که وقتی تنظیم شود. مانع نوشتن داده جدید روی فایل یا ویرایش محتوای آن میشود
read U وسیله یا مداری که داده ذخیره شده آن قابل تغییر نیست
read U گیرندهای که سیگنالهای ذخیره شده روی رسانه ذخیره سازی مغناطیسی را می خواند و به حالت الکتریکی اصلی تبدیل میکند
read U مدت زمان بین وقتی که داده آدرس به رسانه ذخیره سازی فرستاده میشود و داده برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read U سیستم اطمینان از اینکه داده به درستی دریافت شده است و داده ارسالی برمی گردد و با حالت اولیه مقایسه میشود تا خطایی رخ نداده باشد
read U قرائت کردن
read U تعبیر کردن
read U رسانه ذخیره سازی که قابل خواندن و نوشتن است
read U وسیله حافظه که در هنگام تولید داده روی آن نوشته شده بود و محتوای آن فقط قابل خواندن است
read U خطایی که در هنگام عمل خواندن رخ میدهد چون داده ذخیره شده آسیب دیده است
read U عملیات خواندن که در آن داده ذخیره شده پس از بازیابی پک میشود
read U 1-نگاه کردن به حروف چاپ شده و فهمیدن آنها. 2-
read U کانال حمل داده که در دو جهت حرکت میکند
read U اسکن کردن متن چاپ شده
read U تعداد بایتها که خواننده در زمان مشخص می خواند
read U ترتیب رویدادها برای ذخیره و بازیابی داده
read U گیرندهای که میتواند داده از سطح رسانه ذخیره سازی مغناطیسی مثل فالاپی دیسک بخواند یا بنویسد
read U بازیابی داده از رسانه ذخیره سازی
read/write U خواندن- نوشتن
reed or read U شیر دادن
to read a book U کتابی را دوباره وسه باره خواندن یامرورکردن
sight-read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
sight-read U بدون مطالعه قبلی خواندن
sight-read U بدون امادگی قبلی اجراکردن
he can read the sky U ستاره شناس است
scatter read U دستیابی وخواندن داده ذخیره شده در محلهای مختلف
scatter read U پراکنده خوانی
sight read U بدون مطالعه قبلی خواندن
sight read U بدون امادگی قبلی اجراکردن
he cannot read or write U خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
sight read U فی البداهه خواندن یا اجرا کردن
digital read out U نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
read strobe U بارقه خواندن
read pulse U تپش خواندن
i read him to sleep U برایش خواندم تا خوابش برد انقدر خواندم تا خوابش برد
i had a quiet read U که باارامش چیز بخوانم
i had a quiet read U فرصت پیدا کردم
he read other than distinctly U همه جورخوانده جز شمرده
deep read U بسیار خوانده
deep read U با اطلاع
destructive read U خواندن مخرب
destructive read out U بازخوانی مخرب
nondestructive read U خواندن غیرمخرب
read only storage U انباره فقط خواندنی
read only memory U حافظه فقط خواندنی
backward read U یک نوع مشخصه موجود دربعضی از سیستمهای نوارمغناطیسی که در ان واحدهای نوار مغناطیسی باحرکت در جهت معکوس می توانند داده ها را به حافظه کامپیوتر منتقل کنند
he could read the future U خواندن ونوشتن نمیداند سوادندارد
read mostly memory U حافظه بیشتر خواندنی
read ink U ink nonreflective
read time U زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
he read other than distinctly U شمرده نخواند
to read between the lines U معنی پوشیده نوشته یا سخنی را دریافتن
lip read U لب خواندن
write once read many U یکبار نویس
write once read many U چند بار بازیاب
write once read many U چند باربخوان
Read the story U فرم تریو
lip-read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
I read through the letter. U من این نامه را کاملا میخوانم.
lip-read U لب خواندن
He can neither read nor write. U نه می تواند بخواند نه بنویسد
to read wrong U اشتباه [ی] خواندن
lip read U کلمات را بوسیله حرکات لب فهمیدن
to sight-read something U از روی ورقه [نت موسیقی] آلت موسیقی بازی کردن
to read one a lecture U کسیرا سرزنش کردن
to read one a lesson U کسیرا اندرزدادن
read between the lines <idiom> U پیدا کردن مفهوم ضمنی
to read one a lesson U بکسی نصیحت کردن
read/write file U فایل خواندنی / نوشتنی
control read only memory U حافظه فقط خواندنی کنترلی
commonly read paper U روزنامه کثیر الانتشار
I premise that you did read this article. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
I assume that you did read this article. U من فرض میکنم که شما این مقاله را خوانده اید.
programmable read only memory U حافظه برنامه پذیر فقط خواندنی حافظه تنها خواندنی برنامه پذیر حافظه فقط خواندنی قابل برنامه ریزی
read the riot act <idiom> U به کسی هشدار دادن
read restore cycle U چرخه خواندن و ترمیم
fusible read only memory U MORP که از ماتریسی از اتصالات موجود تشکیل شده که به طور انتخابی به برنامه وصل می شوند
the bill was read for the first time U شور اول لایحه تمام شد
read/write memory U حافظه خواندنی / نوشتنی
to read people's hands U کف بینی کردن
direct read after write U خواندن مستقیم پس از نوشتن
read write privilege U امتیاز خواندن- نوشتن
To read someone s mind (thoughts). U فکر کسی را خواندن
read write cycle U چرخه خواندن و نوشتن
Every one is supposed to know to read and write . U فرض بر اینست که هر کس خواندن ونوشتن را می داند
erasable programmable read only memory U eprom
electrically erasable read only memory U حافظه الکترونیکی پاک شدنی فقط خواندنی
read-only memory (ROM) module U خواندنحافظه
the heart's letter is read in the eyes <proverb> U رنگ رخساره نشان می دهد از سر ضمیر
scatter read gather write U خواندن توزیعی و نوشتن تجمعی
per head U متوسطمیانگین
head off <idiom> U به عقب برگشتن
Off with his head ! U سرش را ببرید !
well head U سر چشمه
get it through one's head <idiom> U فهمیدن ،باورداشتن
head down U دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off U دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
go to one's head <idiom> U مغرور شدن
head to head U رقابت شانه به شانه
R/W head U وسیله
to keep one's head U ارام یاخون سردبودن
from head to f. U ازسرتاپا
to go off one's head U دیوانه شدن
go head U پیش بروید
go head U ادامه بدهید بفرماید
go to head of U مست کردن
to get anything into ones head U چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
with head on U سربه پیش سر به جلو
one way head U سریکجهته
head-on <idiom> U فرجام مواجه شدن با
head-on <idiom> U برعلیه کسی بودن
head up U بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
keep one's head U دست پاچه نشدن
keep one's head U خونسردبودن
off with his head U سرش را از تن جدا کنید
over head U هزینه سربار
over one's head <idiom> U به مقام بالاتری رفتن
R/W head U HEAD WRITE/READ
to head off U عازم شدن [گردش]
over one's head <idiom> U خیلی سخت برای درک
on/upon one's head <idiom> U برای خودش
keep one's head <idiom> U
head way U بجلو
head out <idiom> U ترک کردن
head way U پیشرفت
head up <idiom> U رهبر
head way U بلندی طاق سرعت
head way U پیشروی
head well U مادر چاه
head well U چاه پیشکار
head off <idiom> U مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head for U به سمت معینی در حرکت بودن
head U دربالا واقع شدن
head U مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head U توپی کامل و سایر متعلقات
head U ضربه با سر
head U هد
head U طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head U دستشویی قایق بالای بادبان
head U نوک پیکان
head on U از طرف سر
head U عازم شدن سرپل گرفتن
head U سرپل توالت ناو
head on U از سر
head U ارتفاع فشاری
head U سرفشنگ
head U عناصر اولیه ستون
head on U شاخ بشاخ
head U پیش رو
head U رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head on U روبرو
head U دهنه ابزار
head-on U روبرو
head U ارتفاع ریزش سر رولور سر
head on U نوک به نوک
head-on U از طرف سر
head-on U از سر
head-on U شاخ بشاخ
head U افت
head U رهبری کردن مقاومت کردن
head U موضوع در راس چیزی واقع شدن
head-on U نوک به نوک
head-first U از سر سراسیمه
head-first U سربجلو
head-first U باکله
head first U از سر سراسیمه
head U عنوان مبحث
head first U سربجلو
head first U باکله
head U سر
head U شبکه یا بدنه
head U منتها درجه موی سر
head U فهم
head U دماغه
head U دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head U راس
head U خط سر
head U فرق سرصفحه
head U سرستون
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com